یوهر .......

یوهر .......

خاطرات دور و دراز یوهر
یوهر .......

یوهر .......

خاطرات دور و دراز یوهر

گلایه از دل نامردم....

خوب بریم سراغ قصه هایم

ولی اول از خودم بنالم که از پارسال زمستان که بهانه سردی رو شیطون تو گوشم ثبت کرد از جمکران کنده شدم و تا الان خیلی نامرد شدم و کم کم فراموش کردم اون روزای اول تصمیم رو!!!

ما انسانها اینیم دیگه

بی معرفت و بی معرفت و بی معرفت.....

یادم میاد اون روزا دل بسته شده بودم و یه هفته نمیرفتم دلم میگرفت

هر هفته شب جمعه میرفتم و دعای کمیل و شام حضرت که دوا بود و نماز مسجد و قدم زدن تو  صحن و گوش دادن نوحه های آقا و خوابیدن و صبح بیدار شدن و ندبه خوندن و نامه ای انداختن توی چاه شده بود برنامم....

ولی کم کم سستی اومد سراغم و به نوعی با گناهان فراوان شاید توفیقش ازم گرفته شد!!!

ولی امسال میخام دیگه یکم از بیمعرفتیهام کم کنم

شما هم برام دعا کنین

تا لیاقتشو داشته باشم برم مهمونی آقا و مشکلاتمو بریزم وسط و راه حلشو بخام و برای مشکل بزرگخودمون و خود حضرت یعنی ظهورش دعا کنم و عشق بورزم به حضرت مثل یک عاشق

بی لیاقت شدم خیلی

برام دعا کنین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد